آقا يه عالمه رفيق داره . . . من تا 5 تاشونو بلدم بشمرم . . . دوتاشون هم مثل آقاجون سيبيل دارن . . . دوتاشون هم كچلاند . . . سهتاشون هم مثل آقا همش تندتند ميخندن . . . يكيشون هم انگار كه مريضه، همش ميخواد بخوابه . . . .
عصرها كه ميشه آقا با دوستاش ميياد ميشينه تو هشتي و مامانم هي براشون چيزاي خوشمره ميبره كه بخورن . . . ولي به من نميده . . . اگه گريه هم بكنم باز از اون چيزاي خوشمزه بهم نميده . . . فقط هي ميگه قربونت بِرِه مادر . . .
من با پسر آقا دوستم . . . اسمش محمودِ . . . ي دونه تفنگ داره كه خيلي تميزه و برق ميزنه . . . روزهايي كه خيلي با هم دوستيم ميذاره به تفنگش دست بزنم . . . پسر آقا همش فين فين ميكنه و گريه ميكنه . . . مامانم ميگه اون گريه نميكنه، حساسيت داره. ولي من هيچوقت گريه نميكنم . . . حساسيت هم ندارم . . . .
امروز صبح محمود خيلي باهام دوست بود . . . تفنگشو داد كه باهاش بازي كنم . . . ميخواستم با تفنگ محمود و بُكُشم كه داد و بيداد كرد و گفت تفنگشو بهش پس بدم . . . من تفنگو برداشتم و فرار كردم و محمود دنبالم كرد . . . نميدونم چي شد كه محمود خورد زمين . . . بعدش گريه كرد . . . وقتي محمود گريه ميكرد فهميدم كه اگر اشك كسي بدون صدا بياد، اسمش حساسيتِ و اگرم باصداي داد و فرياد، اشك كسي دربياد اسمش گريهاس . . . محمود فرار كرد، رفت پيش آقا و تفنگ موند دست من . . . تفنگ خيلي قشنگ و تميزه . . .
آقا داد و فرياد ميكرد و اسم آقاجونم رو صدا ميكرد . . . من رفتم به سمت آقا . . . آقاجونم هم ميدويد اون طرفي . . . آقا گفت: ببين دوردونَت چه بلايي سر پسرم آورده . . . من نميدونم دوردونه كيه و چيكار كرده . . . ولي هرچي بود آقا خيلي عصباني بود . . .
واسه همين دستشو برد بالا و محكم زد تو صورت آقاجونم . . . فكر كردم الان آقاجونم قلنگو برميداره و ميكوبه تو سر آقا . . . ولي اون فقط منو محكم چسبوند به پاش و گفت: آقا شما ببخشيدش . . . بچهاس . . . نفهميده . . . غلامتونه . . . .
آقا روشو برگردوند و رفت . . . بعد آقاجون نشست روبروم و گفت: ديگر هيچ وقت با محمود دعوا نكن . . . آقاجون بهم خنديد . . . من هم خنديدم . . . فكر كردم كه 5 تا دوستش دارم . . . بعد صورت آقاجونو نگاه كردم . . . بهش گفتم: آقاجون شما هم حساسيت دارين؟...
مهدی آرامفر
نظرات شما عزیزان:
|